آه ای سحر طلوع کن از شام تار من
بگذار پا به دیده ی شب زنده دار من
شرمنده از گناهم و شرمنده تر که بود
وقت گناه دیده ی تو اشکبار من
از ما هزار حاجت غیر از ظهور هست
ای آرزوی گمشده در روزگار من
گفتم بیا…تو آمدی و….من نیامدم
گفتم کجایی…آه….تو بودی کنار من
تو ناظری به حالم و من تا ببینمت
دستی بکش به آینه ی پر غبار من
**سبک ندارد