سامرا ، امشب مدینه می شود مهمان  تو

آسمانها  اشک می بارند  بر  دامان  تو

شمع ، روشن می کند چشم ستاره تا سحر

باگلاب  اشک ، می شوید تن  سوزان  تو

ای  حصار آفتاب ،  ای  آسمان در قفس

یوسفت را می برند از گوشه ی زندان تو

گریه کن ،  خواندند در بزم خدا شعر شراب

گریه کن ، آتش گرفته سینه ی قرآن تو

چاک زن پیراهن صبرت ، مگر روشن شود

در غبار چشم ها ،  آیینه ی پنهان تو

دست و پایت سرد شد اما سراپای تو سوخت

رو به سمت قبله کن ،  پرواز کرده جان تو

** سبک موجود نیست**