اشک من پیوسته پایم از ره خسته
تو شکسته سری و من دلم بشکسته
پای پر آبله از رنج سفر می گوید
از پریشانی دختر به پدر می گوید
ابتا یا ابتا
ای مه تابانم قاری قرآنم
میزبانت هستم ای پدر ،با جانم
چشم از خون تر خود ، باز کن ای بابایم
روی من را بنگر ، آینه ی زهرایم
ابتا یا ابتا
راه دور آمده ای غرق نور آمده ای
بوی نان می دهی و از تنور آمده ای
سه خزان رفته ز عمر من و از جان سیرم
بوسه ها بر لب تو می زنم و می میرم
ابتا یا ابتا