رسم مهمانی نبود ای سوره ی نور
آیه ات در ویرانه تو کنج تنور
اشک من دامن دامن
گریم از دست دشمن
سیلی و رخسار من؟

پدر جان پدر….

نوح من طوفان به پا با چشم تر کن
کشتی ات پهلو گرفت یاد از مادر کن
تیره شد اقبال من
دیدنی شد حال من
بین شکسته بال من

پدر جان پدر

همچو پروانه ببین پرپر زدنم
تازیانه خون گرید بر زخم تنم
ای پدر از جان سیرم
از لبت بوسه گیرم
کنج ویران می میرم

پدر جان پدر