ای یوسف در قتلگاه
ای ممسوس فی ذات الله
الله اکبر بگو ای اذان گویم
جان می دهی ای جان من روبرویم

ای اکبرم

یادم نرفته ای جانم
در خیمه گفتی عطشانم
با اشک خود من بهر تو آوردم آب
با خون تو محاسن می کنم خضاب

ای اکبرم

آیینه ی پیغمبری
در خاک و خون غوطه وری
تا بر لب تو لخته های خون نشست
گویا دوباره دندان نبی شکست

ای اکبرم