ای کوفیان ای کوفیان
انا الغریب انا العطشان
آبی دهید آتش گرفته جگرم
رحمی کنید بر لب خشک پسرم
وا عطشا
گل یاسم ، این حنجر است
از برگ گل نازک تر است
تیر سه شعبه کجا و کودک من
دست و پا زد اسماعیل کوچک من
وا عطشا
در خیمه ها دل بی قرار
مادر او چشم انتظار
هر کس شنید از قصه ی قحطی آب
آتش گرفت از ماتم طفل رباب
وا عطشا