می گرید به حالم ماه و ستاره
با دست بسته بر دارالاماره
سرم جدا شد با کام عطشان
یابن الحیدر میا کوفه حسین جان
ای که رخسار تو آیات نور است
اینجا حرف از سرو کنج تنور است
بالای دارم من بر تو گریان
یابن الحیدر میا کوفه حسین جان
مهمانم من ولی سر بر دیوارم
عشق تو کشانده سوی بازارم
چون گیسوی تو هستم پریشان
یابن الحیدر میا کوفه حسین جان