ماه گردون کنار مزار آفتاب است
یا ، سر تربت فاطمه ابوتراب است
خون دل می چکد از چشم مردی
ای مدینه تو با علی چه کردی
فاطمه فاطمه خدانگهدار
دل مرغ سحر ، سوزد از امن یجیبم
بغض بشکسته گوید که زهرا من غریبم
نیمه جان بر سر قبر جوانم
سوزم و تا سحر قرآن بخوانم
فاطمه……………..
قتلگاه تو شد تا ابد غمخانه ی ما
بین دیوار و در کشته شد پروانه ی ما
رفتی ای کشتی پهلو گرفته
زینبم در بغل زانو گرفته