زمین کربلا داشت فغان و ناله چون نی
که طفلی سوی میدان دویدو زینب از پی

عمو جانم عموجان

یتیمی دست خالی به جنگ نیزه ها رفت
ز گودالی پر از خون به دیدار خدا رفت

عموجانم عموجان

ملائک نوحه خواندند ز دل ناله کشیدند
در آغوش عمو بود سرش را میبریدند

عمو جانم عمو جان

خدایا این کبوتر امانت از حسن بود
سرش را می بریدند نگاهش سوی من بود