آیینه ای شکسته در بر من
تازه شده داغ برادر من

می رسد زین بدن عطر و بوی حسن

یاحجه الله آجرک الله

تو جان دهی عمو شده نیمه جان
پا بر زمین مکش در این بیابان

ای گل مجتبی می زنی دست وپا

یاحجه الله آجرک الله

((عبدالله بن حسن))

از خیمه تا مقتل دویده این طفل
(والشمر جالس)….رسیده این طفل

دست او شد سپر زد بخون بال و پر

با حجه الله آجرک الله

حرمله زد با تیر بر گلویش
زد دست و پا به سینه ی عمویش

شده محشر بپا زفریاد زهرا

یا حجه الله آجرک الله