حضرت مسلم ابن عقیل
صدای گریه می آید
چشم مردی نگران است
به روی لبهای خشکش
روضه ی یک کاروان است
کنار تیرو کمان خواند
دعایی با چشم خونبار
برای حلقوم اصغر
برای چشم علمدار
گوید با ( دلی پر درد ) ۳
یا مولا ( بیا برگرد ) ۳
واویلا حسین جانم….
چه مهمانی که در این شهر
کوچه ها شد منزل او
کسی غیر از غصه و غم
با خبر نیست از دل او
نهاده سر روی دیوار
دلش محزون و پریشان
به یاد راس روی نی
به یاد شام غریبان
میگوید (به چشم تر ) ۳
از کوفه ( حسین بگذر ) ۳
واویلا حسین جانم