گلستان شد دشت و صحرا
با جوان پرپر من
تمام خاک بیابان
پر شده از اکبر من
ز رویت ای اربا اربا
مرا چه شرمنده کردند
برای جمع تن تو
به من جمعی خنده کردند
تا جسمت ( به خاک افتاد ) ۳
دشمن دید (حسین جان داد ) ۳
واویلا علی اکبر
عبای من گشته تابوت
دیده ی من گشته دریا
به زحمت از خاک و از خون
کرده ام جمع پیکرت را
خدا داند که دل من
چو جسم تو گشته پرپر
به هر عضوت که زدم دست
جدا شد از عضو دیگر
از کف رفت (توان من ) ۳
برخیز ای (جوان من ) ۳
واویلا علی اکبر