ای روشنی ی دل از روی ماه تو
با زانو آمدم تا قتلگاه تو
خون از دهان تو می گیرم ای علی
حرفی بزن که من می میرم ای علی
اکبر من اکبر من ای علی ی اکبر من
دشمن چه کرده است با جسم اطهرت
هر سو نظر کنم افتاده پیکرت
بر گریه های من خندیده دشمنت
چون گیسویت علی پاشیده شد تنت
اکبر من……..
بر خیز و گریه از چشم ترم ببر
بر خیز و عمه را سوی حرم ببر
بر دیده می کشم پیراهن تو را
بین عبای خود چیدم تن تو را
اکبر من ……..