طفل من بی شیر است سهم آبش تیر است
بر گلویش این تیر مثل یک شمشیر است

حرمله غنچه من چیدی و پرپر کردی
خون به قلب پدر و عمه و مادر کردی

لایی لایی پسرم

از توام شرمنده ای مه تابنده
چشم من گریان و لب تو پر خنده

من اگر خون دل از دیده نبارم چه کنم
روی رفتن به سوی خیمه ندارم چه کنم

لایی لایی پسرم

وقت جان کندن تو لاله گون شد تن تو
ذره ای رحم نبود در دل دشمن تو

قتلگاه تو شد آغوش من ای دردانه
از غمت گریه کند شمع و گل و پروانه

لایی لایی پسر