باور نمی کنم ای روح و جان من
با دست خود کنم جسم تو را کفن
باور نمی کنم هم آشیانه ام
از خانه میروی بانوی خانه ام
فاطمه جان….
شویم تنی کبود از زیر پیرهن
شد آب غسل تو اشک دو چشم من
ای دل شکسته ام دیدی شکست من
باور نمیکنم رفتی ز دست من
فاطمه جان….
با گریه ی علی میگرید عالمین
نوحه کند حسن بر سر زند حسین
آخر شکسته شد بغض شبانه ام
تابوت تو رسید بر روی شانه ام
فاطمه جان..