افتادی از پا آب آور من
پاشیده گردیده لشکر من
آورده زخم شمشیر دشمن
چه بر سر تو چه بر سر من
ای تنها کس و کارم
من تنها تو را دارم
می خندند به اشک من
وقتی بی علمدارم
عباس ای علمدارم
با تو چه کردند با من چها شد
از گریه ی من محشر به پا شد
ای پاسبان خیمه ی زینب
بین پای دشمن در خیمه وا شد
بی تو از جهان سیرم
دستی بر کمر گیرم
تو لب تشنه می میری
من از غصه می میرم
عباس ای علمدارم